English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (4897 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
refute U اشتباه کسی را اثبات کردن
refuted U اشتباه کسی را اثبات کردن
refutes U اشتباه کسی را اثبات کردن
refuting U اشتباه کسی را اثبات کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
refutation U اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
range error U اشتباه در تخمین دریایی اشتباه بردی اشتباه برد
affirmatory U کلمه اثبات عبارت اثبات
demonstrating U اثبات کردن
supporting U اثبات کردن
corroborates U اثبات کردن
corroborated U اثبات کردن
corroborate U اثبات کردن
demonstrates U اثبات کردن
proving U اثبات کردن
deraign U اثبات کردن
substantiates U اثبات کردن
corroborating U اثبات کردن
substantiating U اثبات کردن
asserts U اثبات کردن
prove U اثبات کردن
proved U اثبات کردن
proves U اثبات کردن
prover U اثبات کردن
asserting U اثبات کردن
asserted U اثبات کردن
assert U اثبات کردن
demonstrate U اثبات کردن
substantiated U اثبات کردن
affirm اثبات کردن
substantiate U اثبات کردن
demonstrated U اثبات کردن
glitches U یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
glitch U یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
vindicates U اثبات بیگناهی کردن
vindicated U اثبات بیگناهی کردن
vindicate U اثبات بیگناهی کردن
bear record to U تصدیق یا اثبات کردن
vindicating U اثبات بیگناهی کردن
to demonstrate a proposition U قضیهای را اثبات کردن
substantiating U با دلیل ومدرک اثبات کردن
proved U استدلال کردن به اثبات رسانیدن
substantiate U با دلیل ومدرک اثبات کردن
prove U استدلال کردن به اثبات رسانیدن
proves U استدلال کردن به اثبات رسانیدن
substantiated U با دلیل ومدرک اثبات کردن
substantiates U با دلیل ومدرک اثبات کردن
evincibly U بطوریکه بتوان اثبات کردن
out of place <idiom> U درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
averred U اثبات کردن تصدیق کردن
affirmed U اثبات کردن تصریح کردن
affirming U اثبات کردن تصریح کردن
affirms U اثبات کردن تصریح کردن
aver U اثبات کردن تصدیق کردن
averring U اثبات کردن تصدیق کردن
avers U اثبات کردن تصدیق کردن
misconstrue U اشتباه کردن
slips U اشتباه کردن
slip-ups U اشتباه کردن
mistakes U اشتباه کردن
misconstrues U اشتباه کردن
slip-up U اشتباه کردن
to make a mistake U اشتباه کردن
goofing U اشتباه کردن
goofed U اشتباه کردن
mistaking U اشتباه کردن
misconstruing U اشتباه کردن
mistake U اشتباه کردن
misconstrued U اشتباه کردن
goof U اشتباه کردن
slip up U اشتباه کردن
miscue U اشتباه کردن
blunder U اشتباه کردن
make a mistake <idiom> U اشتباه کردن
trip up <idiom> U اشتباه کردن
blundered U اشتباه کردن
fumbles U اشتباه کردن
mistook U اشتباه کردن
blundering U اشتباه کردن
fumbled U اشتباه کردن
fumble U اشتباه کردن
to make an error U اشتباه کردن
goofs U اشتباه کردن
slip U اشتباه کردن
blunders U اشتباه کردن
slipped U اشتباه کردن
to goof up [American E] U اشتباه کردن
bumble U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
I consider that a mistake. [I regard that as a mistake.] U این به نظر من اشتباه است. [این را من اشتباه بحساب می آورم.]
misthink U اشتباه فکر کردن
to believe wrong U اشتباه گمان کردن
confuse U باهم اشتباه کردن
to stumble in one's speech U درسخنرانی اشتباه کردن
bobbles U پی درپی اشتباه کردن
bobble U پی درپی اشتباه کردن
miscalculate U اشتباه محاسبه کردن
miscalculated U اشتباه حساب کردن
miscalculated U اشتباه محاسبه کردن
miscalculates U اشتباه حساب کردن
miscalculates U اشتباه محاسبه کردن
miscalculating U اشتباه حساب کردن
miscalculate U اشتباه حساب کردن
confuses U باهم اشتباه کردن
miscalculating U اشتباه محاسبه کردن
hallucinate U هذیان گفتن اشتباه کردن
To lead someone astray. U کسی رادچار اشتباه کردن
hallucinated U هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinates U هذیان گفتن اشتباه کردن
miscarrying U صدمه دیدن اشتباه کردن
miscarry U صدمه دیدن اشتباه کردن
miscarries U صدمه دیدن اشتباه کردن
eat humble pie <idiom> U پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
hallucinating U هذیان گفتن اشتباه کردن
bark up the wrong tree <idiom> [درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
eat crow <idiom> U مجبور کردن کسی به اشتباه وشکست
to blame somebody for something U کسی را مسئول کارناقص [اشتباه ] کردن
foul up <idiom> U با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator] U اشتباه تایپ کردن صفحه [کلید یا تلفن]
to make a typing error [mistake] U اشتباه تایپ کردن [صفحه کلید یا تلفن]
to make a typo [American E] U اشتباه تایپ کردن [صفحه کلید یا تلفن]
to make [commit] a faux pas U اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
fluffs U نرم کردن اشتباه کردن
fluffing U نرم کردن اشتباه کردن
fluff U نرم کردن اشتباه کردن
fluffed U نرم کردن اشتباه کردن
malfunctioned U تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunction U تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctions U تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
datum error U اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
delivery error U اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
positiveness U اثبات
agument U اثبات
proving U اثبات
verification U اثبات
shows U اثبات
showed U اثبات
demonstration U اثبات
ascertainment U اثبات
proofs U اثبات
proof U اثبات
demonstrations U اثبات
show U اثبات
assertion U اثبات
subantiation U اثبات
vindication U اثبات
substantiation U اثبات
positivity U اثبات
fumbles U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbled U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumble U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
positivist U اثبات گرا
burden of proof U بار اثبات
burden of proof U وفیفه اثبات
demonstrative U اثبات کننده
provable U قابل اثبات
ascertainable U اثبات پذیر
manifestative U اثبات کننده
self-evident U بی نیاز از اثبات
demonstrator U اثبات کننده
justificatory U اثبات کننده
theorem proving U اثبات نظریه
positivism U اثبات گرایی
provability U قابلیت اثبات
proof U اثبات [ریاضی]
verifiability U اثبات پذیری
predication U اثبات موعظه
documentation U اثبات بامدرک
demonstratively U ازراه اثبات
demonstrators U اثبات کننده
affirmation U تصدیق اثبات
demonstration U اثبات تجربی
onus probandi U بار اثبات
demonstrations U اثبات تجربی
indemonstrable U اثبات نا پذیر
program proving U اثبات برنامه
onus of proof U بار اثبات
in proof of U برای اثبات
in order to prove U برای اثبات
hold up <idiom> U اثبات حقیقت
proven U اثبات شده
affirmations U تصدیق اثبات
ontology probandi U بار اثبات
logical positivism U اثبات گرایی منطقی
proving a will U اثبات صحت وصیتنامه
burden of proof U مسئوولیت اثبات ادعا
self evidence U بی نیازی از اثبات بدیهیت
provably U بطور اثبات پذیر
probatory U دال بر اثبات مشروط
evidance in substanttiation of claims U ادله اثبات دعوی
veritable U قابل اثبات حقیقت
demonstrably U قابل شرح یا اثبات
demonstrable U قابل شرح یا اثبات
vindication U اثبات بیگناهی توجیه
mend one's ways <idiom> U اثبات عادت شخصی
probative U دال بر اثبات مشروط
come in handy <idiom> U اثبات مفید بودن
in p of my statement U برای اثبات گفته خودم
in proof of his statement U برای اثبات گفته خود
disproves U اثبات کذب چیزی راکردن
disproved U اثبات کذب چیزی راکردن
premisses U قضیه ثابت یا اثبات شده
premised U قضیه ثابت یا اثبات شده
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com